معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

خرید زمستانی

چند روزی بود که در پی خرید آقای آقا ها  ، آقا معراج  بودیم . که تا حالا به اینجا رسیدیم ... البته هنوز تکمیل نشده ...  وقتی که از خرید میاییم میگه : مانی لباسمو بپوشون ببینم البته موقع پرو خیلی پسر خوبی هستی و با صبر و حوصله لباسها رو میپوشی مبارکت باشه خوشملکم  ایشالا لباس دامادی بپوشی ...
29 مهر 1392

جشنن روز کودک

این ترم روزهای دوشنبه و چهارشنبه  من و معراج با هم میریم دانشگاه ...  حالا و چند روز پیش که داشتیم میرفتیم گفت مامانی بده جزوه تو بگیرم منم دانشجو بشم البته قبلش برنامه ریزی کرده بودیم که به جشنی که برای روز کودک واقع در پارک گلستان بود بریم جای همه خال کلی خوش گذشت و معراج خوش گذرونی کرد اولش یه جایزه خوشگل گرفت که یه کتاب و کمی هم خوراکی  داشت و بعد رفتیم قسمتی که یه مربی  مهربون نشته بود و به بچه ها جونی کمک میکرد که نقاشی بکشن البته با مقوا و کاغذ رنگی و حالا هنر دسته آقا معراج و کمک خانم مربی چقد علا قه نشون دادی گل پسرم بدون شرح و آخر سر هم رفتیم به قسمت نقاشی چهره و شما با خونس...
29 مهر 1392

ماجراهای عید قربان

چهارشنبه  92.07.24 عید قربان بو د و به همین مناسبت ما خونه عزیز بودیم  و انها هم مراسم قربانی داشتن و شما چه کار که نمیکردی... میگفتی : میخوام به آقای قصاب تومت بتونم (کمک کنم) همه اونجا جمع بودیم و آخر شب هم ثنا و ستایش به شما نین جوستو یاد میدادن معراج میگه : مامان کیا رفتن خونه خدا ؟  میگم : من و عزیز میگه : منم رفتما . میگم : کی ؟ میگه : شما خواب بودی ...
29 مهر 1392

یک عید بزرگ به نام قربان آمد . . .

  خدایا قسمت می دهم هر لحظه کمکم کنی تا نفسم را به قربانگاه درگاهت عرضه کنم و تو قربانی شدن و نلرزیدن و نلغزیدن را عنایت فرما عید سعید قربان مبارک   به مسلخ كشيدن نفس وبه معراج بردن عشق برشمامبارك،اميدوارم روز عیدغمهايتان قربان شاديهايتان گردد. التماس دعا   ...
21 مهر 1392

حرف دل

عاشقانه تو رو دوست دارم ای مهربونترین همسر دنیا   همسر عزیزم ::: همیشه تو را در میان قلبم میفشارم  تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد  از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم   و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را  از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،  عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را  همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ،   همیشه دلم به داشتن تو می‌بالد،  دستانم دستانت را میخواهد  و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،  دلم تو را میخواهد،  دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام روزها ،  ن...
21 مهر 1392

کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است

     رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید: " به کودکان خود محبت کنید و نسبت به آنها ترحم نمایید. وقتی به آنها وعده دادید، وفا کنید زیرا آنها جز اینکه شما را روزی دهنده خود می بینند تصور دیگری ندارند.   کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم روز كودك مبارك   نیازمندیهای روحی 1- انتخاب نام زیبا : نخستین احسان و نیکی پدر به کودک انتخاب نام زیبا و خوشایند برای اوست و این از حقوق لازم کودکان می ب...
16 مهر 1392

این روزها

  پسر ناز خوشگلم همیشه زباله ها رو به تنهایی میبره می اندازه داخل سطل زباله   روز قبل از شیرینی خوران پیمان (پسردایی بابا) معراج گفت : موهامو درست کن ببینم روز عروسی چه شکلی میشم ؟؟   میگه : مامانی روز عروسی با نقاب میکی ظاهر بشم ؟؟؟   خاطرات معراج و آیدا برمیگرده به روز های ماه رمضان که مامان بزرگ بابایی فوت کرده بود . اون روزها معراج و آیدا همدیگه رو بیشتر میدیدن. معراج میگه : من به آیدا حساسم... قبل از رفتن به مراسم نامزدی پیمان معراج همش میگفت : آیدا لباس عروس میپوشه ؟؟؟ لباس عروس بزرگ میپوشه؟؟؟؟   و اما سلاله ..... سلاله دختر عمه معراج که نزدیک دوماه دنیا ...
16 مهر 1392

مخملکم مریض شده بود

معراج جونم عزیز دل مامانی چند روز پیش حالت خوب نبود ، خیلی بد حال بودی جوری که 6 بار رفتیم دکتر .دل درد شدید و گلاب به رو تون تهو داشتی . طی همین چند روز کلی آزمایش دادی که خدارو شکر چیزی نبود فقط آزمایش خونت نشون داد که کمی کم خون هستی . وقتی که دل درد گرفتی کلی گریه کردی و مامانی گفتم میبرمت دکتر خوب میشی . وقتی از دکتر اومدیم گفتی : دیدی رفتم دکتر ولی باز خوب نشدم؟؟؟؟   به من گفتی : میبینی من مریضم برام رختخواب پهن کن... روز بعد که میخواستم جمع کنم گفتی : من هنوز خوب نشدم جمعش نکن الهی فدات شم سه روز بی حس افتاده بودی خونه و اصلا سرو صدا نمیکردی ، شیطونی نمیکردی خونمون سوت و کور شده بود .عزیز ...
16 مهر 1392
1